کد مطلب:313880 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200
غصه نخور ما با شما هستیم
این جانب علی محمد تكیه ای، دارای 70 سال سن می باشم.
فصل زمستان بود، بنده مرض جنون آمیزی گرفتم كه باید هر یك ساعت یك بار غذا خورده و به دستشویی بروم. سایر اعضایم هم درد می كرد. ناگزیر به بیمارستان مراجعه كردم. پسرخاله ای داشتم، به من گفت: من از یك ریال تا صد هزار تومان حاضرم برای تو خرج كنم، ولی درد تو درمان ندارد!
مع الوصف بنده متوسل به امامزاده سید علی علیه السلام شدم. پس از گذشت سه روز، شب هنگام، در عالم خواب دیدم یك آقایی لباس سفید پوشیده و شال سبز به كمر بسته بود آمد و به من گفت: غصه نخور، ما با شما هستیم! و بعد از آن دیگر آثاری از درد ندیدم.
[ صفحه 204]
فصل زمستان بود، بنده مرض جنون آمیزی گرفتم كه باید هر یك ساعت یك بار غذا خورده و به دستشویی بروم. سایر اعضایم هم درد می كرد. ناگزیر به بیمارستان مراجعه كردم. پسرخاله ای داشتم، به من گفت: من از یك ریال تا صد هزار تومان حاضرم برای تو خرج كنم، ولی درد تو درمان ندارد!
مع الوصف بنده متوسل به امامزاده سید علی علیه السلام شدم. پس از گذشت سه روز، شب هنگام، در عالم خواب دیدم یك آقایی لباس سفید پوشیده و شال سبز به كمر بسته بود آمد و به من گفت: غصه نخور، ما با شما هستیم! و بعد از آن دیگر آثاری از درد ندیدم.
[ صفحه 204]